تو گریه ام را به خنده می رسانی

ساخت وبلاگ

دیشب به ر... گفتم، تو صبح خودت برو، من میخوام خودم برم بلکه یکم بیشتر بخوابم و تو شرکت خوابم نیاد. این چند روزه خیلی خیلی خوابم میاد صبحها اصلا کلافه شده بودم از دست خودم. دیشب گفتم بیخیال مرخصی و پول اسنپ بشم و فردا دیر برم، بلکه ببینم این خواب اومدنم رفع میشه؟!

صبح دیرتر بیدار شدم و بماند که کلی طول کشید اسنپ گیر بیاد و با یه عالمه پول کرایه، خودمو رسوندم شرکت. اما اصلا رو مود نبودم، از طرفی خستگی های نوشتن پایان نامه و سابمیت مقاله و خواب الودگی غیر عادی این چند روزه، از طرف دیگه نارضایتی از شرایط خودم که چرا به جایی نرسیدم:)) و از طرف دیگه ناراحتی ناشی از بردن اجاره خونمون که دیشب صاحبخونه بهمون گفت و مسائل مالی باعث شده بود حوصله نداشته باشم اصلا... تا نشستم پشت سیستم دیدم خدایا اصلا مغزم هنگه و وقتتم تنگ باید حتما گزارش رو بنویسم. دیگه بدتر شدم!

زنگ زدم به ر... با ناراحتی و استیصال تمام... اولش چشام اشکی بود اما آخرش که ازش خداحافظی کردم، لبام خندون بود!

پ.ن.

@ نوشتم که بماند به یادگار

@ اینکه میبینم هرلحظه به فکر رشد خودشه بال درمیارم

@ دیروز درخواست دفاع تو‌ سیستم زدم اما هنوز خیلی مونده از پایان نامه، امیدوارم برسم تموم کنم. برق خوشحالی تو چشماش پیدا بود... بمیرم براش. اول ازدواجمون افتاد با این دوره پرچالش دکترای من...

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 23:31