دوشنبه، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱

ساخت وبلاگ

دیشب، گریه کرد و دعایی که کرده بود رو گفت....

با اشک میگفت، یادته با ذوق شروع کردیم....

از گریه ش تمام تن‌ و بدنم لرزید....

من چیکار کردم خدایا؟! چرا اشکش رو درآوردم....

پ.ن.

# خدای مهربان و رئوفم، کمکمون کن به فضل ت ای مهربان ترین....

# دیشب قول دادیم که تمام تلاشمون رو بکنیم...

# خدایا کمکم کن مهربان ترین، کمکم کن آروم باشم و دلم آروم.....

# و‌ قدم‌ مثبتش و یک گل خوشگل جلوی آینه و دل آروم من...

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 152 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:18