دیشب، گریه کرد و دعایی که کرده بود رو گفت....
با اشک میگفت، یادته با ذوق شروع کردیم....
از گریه ش تمام تن و بدنم لرزید....
من چیکار کردم خدایا؟! چرا اشکش رو درآوردم....
پ.ن.
# خدای مهربان و رئوفم، کمکمون کن به فضل ت ای مهربان ترین....
# دیشب قول دادیم که تمام تلاشمون رو بکنیم...
# خدایا کمکم کن مهربان ترین، کمکم کن آروم باشم و دلم آروم.....
# و قدم مثبتش و یک گل خوشگل جلوی آینه و دل آروم من...
و خدایی که در این نزدیکی است......برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 152