مسافر

ساخت وبلاگ

 امشب راهی م، راهی مشهد الرضا...

و دو هفته دیگه راهی کربلا... 

مشهد و کربلایی که علی رغم تمام قصد من برای نرفتن، بالاخره رفتنم را رقم زدند... 

دیروز  وقتی به یکی از بچه های شرکت گفتم، کلی ذوق کرد، اما من هنوز تو شوک هستم، حس خاصی ندارم، هنوز باورم نشده قراره برم کربلا، موقع گرفتن گذرنامه، موقع واریز پول توی بانک، با خودم میگفتم این منم آیا؟!

همیشه با خودم میگفتم یک روزی کربلا میرم که آمادگی پیدا کنم اما الان حس میکنم آمادگی ندارم... میترسم از اینکه برم اونجا و برگردم  نتونم احترام خون شهدای کربلا رو نگه دارم...

پ.ن.

*چه قدر حس کردم نیل... دوست داشت جای من باشه، جای ف... ی که کربلا و مشهد رزق ش شده بود. چه قدر خیلی ها دوست داشتند جای من باشند و من باید شکر این خدای مهربانم را چه قدر بکنم؟... الحمد لالله لک الحمدحمد الشاکرین.... 

*این روزها خوب میگذرند، الحمد لالله... 

*الان تو قطار نشستیم و از بس خندیدیم دیگه نا ندارم:)))

*خدای مهربانم یاریم کن..  

*نتونستم حرفای دلم رو بنویسم ...

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 195 تاريخ : يکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت: 2:20