خدای مهربانم شکرت- شروع به کار

ساخت وبلاگ

تمام روزهایی که دلگیر بوده ام اینجا نوشته ام. دیدم این بی انصافی است که از روزهای خوبم ننویسم و شده حتی به اندازه ذره ای بسیار بسیار کوچک از مهربانی پروردگار و نعمتهایش تشکر نکنم. اول از همه بگویم که خدای مهربانم شکر، شکر به خاطر تمام نعمت هایت، شکر به خاطر مهربانی هایت...

واقعیتش را بخواهید امروز اولین حقوق اساسی  زندگی ام به حسابم ریخته شد! واقعیت ترش را بخواهید من از 17 تیر رفتم سر کار. خیلی دوست داشتم روز اول کاری م را اینجا بنویسم اما طوری برنامه ها به هم پیچیدند که وقت واقعا سر خاراندن را نداشتم چه برسد به اینجا. اولین روز کاری م توام شد با آخرین امتحان و سخت ترین امتحانم وآخرین مهلت اسباب کشی خوابگاه و همه اینها سبب شدند که من دو شب پشت سر هم فقط یک ساعت بخوابم!

این دو هفته ای که سرکار میرفتم واقعا از عمق وجودم خدارا شکر میکردم و میکنم هرچند شکر من چیزی نیست در برابر نعمت های پروردگار مهربان من.

من آدم تنبلی نیستم .آدم از اینها نیستم که بگویم زمانم همینطوری بگذرد برود، هرچند بیهوده وقت زیاد تلف میکنم اما همیشه عذاب وجدان دارم. اما این دوهفته که سرکار رفتنم شروع شده خیلی خوب هست. صبح باید 6.30 بزنم بیرون و عصر  بیایم. حس مفید بودن دارم. کار خیلی خوب هست اما خب سختی های خیلی خیلی زیادی دارد که دلم نمی آید اینجا از سختی هایش بنویسم چون حس میکنم ناشکری میشود اما قطعا بودنش بهتر است یا لاقل الان که من شروع کرده ام به نظرم خیلی خوب هست. البته سرکار رفتن برای خانم ها خیلی جای بحث دارد که الان نمیگم چون فعلا من هیچ مسولیتی ندارم و وارد زندگی مشترک نشده ام و خودم هستم و خودم:)))

امروز که حقوقم را ریختند سریع به م... زنگ زدم و گفتم برو برای خودت یک النگو بگیر:)) تازه قرار شده برای ل... (فرشته زندگی م) هم کلی هدیه بخرم، البته با حقوق های ماههای بعد:))  از چند وقت قبل سرکار  رفتن قشنگ نوشته ام ماهی به کی چه قدر بدهم:))) من دوست دارم کمک کنم به ادم ها. دوست دارم این کارها رو...

هرچند م... همیشه دعوام میکنه و میگه تو چرا خودت رو میگذاری برای اولویت اخر:)) اما من همین اولویت اخر بودن را دوست دارم. خیلی لذت بخش است که از پولی که با زحمت بدست می آوری کمک کنی و یا هدیه بدهی:)

الحمد لالله لک الحمد حمد الشاکرین...

پ.ن:

* اللهم عجل لولیک الفرج

* خدایا یاریمان کن تا لقمه مان حلال شود...

* خدایا یاریم کن تا بتوانم خوب مدیریت کنم همه چیز را...

* بعدا ها که سرم خلوت تر شد و ان شاالله آزمون جامع را گذراندم می آیم از محیطهای کارمندی و خانم های کارمند که کلی روی اعصاب من راه می روند بیشتر مینویسم

* آهان راستی امروز، مثل تو فیلم ها یک بنده خدایی به ما ابراز علاقه کرد:)) بله  یک بنده خدای پلاستیک فروشی  حالا من رفتم مغازه چی بخرم؟ چاه بست برای خوابگاه:)))) مگه پولشو میگرفت! هی اولش گفت نه نمیگیرم و قابل نداره و از این حرفا....  تا اینکه اخرش دیگه عین فیلما شد:))) من و دوستم دهنمون باز مانده بود! از یه طرف هم میترسیدم اخه اونجا به ما خیلی تاکید کردند که مراقب باشیم! خلاصه که سوژه مسخره دوستم شدم کلی، نامرد کلی مسخرم کرد بیا ف... اینهمه میگفتی تحصیلات برات مهم نیست و شغل مهم نیست خدا فرستاد دیگه:))) ولی جدی از فردا میترسم، چه طوری برم شرکت؟! منم یکم سر این چیزها ترسو ام اخه... 

* ببخشید دیگه این پست هم خیلی هول هولکی نوشتم اگر متنم ناهماهنگی و ... زیاد داشت!

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : خدای,مهربانم,شکرت,شروع,کار, نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 202 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:01