سال 95

کمتر از 5 دقیقه وقت دارم که در مورد سال 95 بنویسم و بدو بدو برم سوار اتوبوس بشم و برم خونه:))

سال 95 سال بسیار خوبی بود و خبرهای خوب زیادی داشت به لطف خدا:). الحد لالله لک الحمد حمد الشاکرین... اما تنها چیزی که اذیتم میکنه اینه که امسال اولین سال تحویلی هست که تو خونه ای که بزرگ شده بودم و سالها توش زندگی کرده بودیم نیستیم. درواقع خونه مون نصف شده! وقتی به این فکر میکنم که قراره برم خونه و دیگه کلی اتاق نداره که من از هیاهوی بچه ها و مهمون ها و حرفهای خانومانه خانم ها و زن داداش ها پناه ببرم به اونجاها دلم میگیره:(

تقریبا از دو هفته پیش یه بار صبح و یه بار شب م.. و ل... زنگ میزدن که ف... زودتر بیا خونه تکونی انجام بده:))) منم میگفتم باشه مادر من:) میگم م... پس ز... چیه؟ میگه اون که همش میره سرکار بعدش هم که همش خونه مادرشوهرشه!!! گفتم باشه میام، والا شوهر هم نکردیم لاقل از خونه تکونی در بریم:)))

دیگه دیر شد من برم...

ان شاالله سر سال تحویل همه رو دعا کنین مخصوصا من حقیر رو و ظهور امام زمانمون یادتون نره:)

حالا اگه وقت شد میام پست رو تکمیل ترش میکنم:))

پیشاپیش عیدتان مبارک:)