شهید گمنام و روضه ام البنین

ساخت وبلاگ

اینجا مینویسم که یادم نرود در عین نا امیدی چه امیدوارم کردند، یادم نرود که من اصلا نمیخواستم بروم! انگار یکی دستم را گرفت و بلندم کرد و با عجله لباس پوشاندم و فرستادمم مسجد، من قرار نبود که امروز بروم! امروز تمرین داشتم اصلا صبح نرفتم علی رغم اصرارهای پ... و دانشگاه بودنم! چه کارها که نمیکنند... چه کارها که از دستشان برنمی آید... اینکه وارد مسجد میشدم روضه ام البنین و عباس را داشتند میخواندند علی رغم وفات بی بی خانم زینب، اتفاقی نبود!

شاید خدا هنوز هم از من قطع امید نکرده، امروز میخواست به یادم بیاره که من چه قدر شیفته شخصیت ام البنین و پسر نازنینشان حضرت عباس هستم، شاید میخواستند بهم بفهمانند که هی ف... یادت رفته که انگار  همیشه دوست داشتی حتی شده اندازه ذره ای،ذره ای بسیار ناچیز حتی، شبیه این بزرگواران باشی، انگار یادت رفته دوست داشتی ادب این مادر و پسر را داشته باشی، یادت رفته انگار الگویت در اطاعت از امامت این بزرگواران بودند، هرچند هیچوقت موفق نبوده ای و داشتی به بی راهه میرفتی! خدایا چه کارها میکنی با بنده هایت... شرمنده شدم از اینهمه به یاد من بودن شما... شرمنده شدم از شهدای گمنامی که امروز یکی شان قرار بود مهمان مسجد ما بشود به زور مرا بردند مسجد که بی نصیب نباشم... 

یادم باشد که به تلاشهایم ادامه دهم و هیچوقت ناامید نشوم...

یادم باشد که خدایی دارم که همواره حواسش به بنده هایش هست...

یادم باشد شهدای گمنام خیلی حق رفاقت را ادا میکنند و ههمینطوری از کنارشان رد نشوم...

یادم باشد از امام زمانم دور نشوم...

اللهم عجل لولیک الفرج....

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 197 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 15:27