خبرهای خوب

ساخت وبلاگ

*وقتی که میبینم عکس پروفایلش گلی هست که براش آوردند، یه حس شادی تمام وجودم رو فرا میگیره:) میتونم تصور کنم خونه شون رو،خانواده پرجمعیتی دارند الان نشستند تا دیر وقت از خوب بودن داماد و اینکه چه قدر خوب برخورد میکردند و ... حرف زدند و خوشحال بودند و دیر وقت یکی یکی همه رفتند خونه هاشون و عروس آینده با کلی نگرانی از آینده اما همراه با لبخند به خواب رفته:)

* یکی از دوستان دیگم هم در مراحل خوبی هست:)

*امروز برای اولین بار تونستم شب خواستگاری اصلی (بله برون) رو برای خودم تصور کنم! ما هم وقتی مهمونها رفتند کلی داداشهام و زن داداشها و خواهرام و شوهراشون از اینکه چه طور بودند صحبت میکنند و میگن و میخندند، برق شادی تو چشمهای م... هست، آقا جونم خوشحاله، خواهرکوچیکه مسخره بازی درمیاره، من کم حرفم فقط دارم نگاهشون میکنم و نگران اما یواشکی از جمع جدا میشم و میرم اتاق بالا دو رکعت نماز میخونم و از خدا کمک میخوام و شاید گریه میکنم:))) 

پ.ن1:

خواهشا نخندین به تصورات من، آرزو بر جوانان عیب نیست که

پ.ن2:

اللهم عجل لولیک الفرج...

پ.ن3:

خدایا فردا یاریم کن...

و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 195 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 15:27