و خدایی که در این نزدیکی است...

متن مرتبط با «مساله» در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... نوشته شده است

مساله بزرگ و مسخره از دو دیدگاه

  • وقتی که نمیتونم حرف دلمو بزنم. وقتی که این تفاوتمون اینقدری برام بزرگ شده که خیلی وقتها حس از دست رفتن بهم دست میده عصبی میشم و بهونه گیری میکنم و‌ سر چیزهایی که دردم نیستند ناراحتی میکنم. نه تقصیر اونه، نه تقصیر من... اما هر دو اذیتیم. شاید من خیلی بیشتر... من واقعا شادی کردن و رقصیدن (از نظر خیلی مذهبیا مذمومه) تو دلم مونده!! من واقعا تخلیه هیجان و شادی و جیغ و‌ هورا تو دلمه!! اینه که الان سر اینکه شرایطم جور نیست که بتونم عروسی برم ناراحتم.‌ نه اینکه تو عروسیا هم فعال باشم ها، نه اصلا! فقط دوست دارم یه جا بشینم و شادی رو‌ تماشا کنم. من عقده شادی و رقص تو خونه رو دارم نه بیرون! چون تو خونه این مساله تامین نیست. هر عروسی برای من حکم گنج ( ر.. بفهمه میگه چه قدر چیپ :)) رو داره:) و وقتی نمیتونم برم حس بدی بهم دست میده...پ.ن.# ما میتونستیم تمام لحظات باهم بودنمون روتبدیل به یه عروسی شاد دو نفره بکنیم اما خب نمیشه!# اگر میدونستم پنجشنبه و‌جمعه در حین تمیزکاری خونه قراره باهم شادی کنیم و بخونیم و برقصیم، عمرا اگه غم دلمو میگرفت که چرا مرخصی ندارم و بلیط گیرم نیومد که برم عروسی یه فامیل دور.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گریه یا خنده مساله این است

  • استادم همیشه میگه وقتی ازت خبری نیست یعنی کارهات خوب جلو میره و وقتی که به گیر و‌گور می افتی میای پیش من! وبلاگم هم‌ همینطوری هست وقتایی که زندگی م‌حال خوشی داره اینجاها پیدام نمیشه و وقتایی که پر حرف و دلخوری م میام اینجا... هرچند چند وقتی بود که نیت کرده بودم بیام اینجا از شیرینی های زندگی م کمی بگم که اینقدر دست دست کردم که دوباره یه دلخوری پیش اومد.نمیدونم چه طور من به اینجا رسیدم که وقتی میفهمم ر.. شوهر مهربون و کاری من قرار داد تدریس بسته به جای خوشحال شدن میزنم زیر گریه! گریه آخه؟! هرچند خودم نمیفهمم گریه م دقیقا به چه دلیلی هست، به دلیل استرس مقاله و پایان نامه و جابجایی خونه یا عذاب وجدان این دو روز که عملاکاری نکردم یا بد بینی به زندگی ها که با خوندن تمام آرشیو یه وبلاگ ایجاد شده، با به دلیل اینکه ر... به من تقریبا نگفته بود که میخواد قرار داد ببنده و‌هرچی دیشب بهش میگفتم میخوای بری اون‌شرکت برای چی؟ درست و حسابی جوابم رو‌ نمیداد، یا به دلیل اینکه حس میکنم با این کارها حواس ر... پرت میشه و سنش میره بالا و برای رفتن دیگه عملا شانسی نمی مونه و ما بیچاره میشیم؟! یا به دلیل اینکه فکر میکنم ر... قیمت کمی برای کلاسش گفته و باید زیادتر میگفته که تلاشاش هدر ندره، کدومش واقعا؟اما یاد دیشب می افتم که هرچی بهش میگفتم خب فردا میخوای بری اونجا چیکار کنی، میگفت هیچی گفتن بیا در موردش صحبت کنیم!! آتیش میگیرم!!!! تازه امروز میگه چهار ماه پیش بهم پیشنهاد داده بودن!!!پ.ن.# این چند روزه که دارم بخش نتایج مقاله رو مینویسم و عین چی تو‌گل گیر کردم، بیشتر اعصابم‌ خورده و بیشتر میفهمم که من اصلا کار علمی و مقاله نوشتن رو دوست ندارم، انگار جونم رو میگیرن.به زور میشینم پاش!# از اینجا متنفرم., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها