ریجکت شدن مقاله، جواب ندادن پروژه، بچه همکارم و عدم تمرکز در اتاقو در نتیجه از صبح تا شب آزمایشگاه ماندن، استرس تنفس مواد شیمیایی و کپسولهای گاز سمی و آتش گیر و ۳۰۰ گرم ماده ای که تازه فهمیدم به شدت منفجره هست، استرس اثراتی گه ممکنه روی بدنم و در آینده بچه هام داشته باشن و نبود هیچ پنجره ای برای آزمایشگاه، ظلم هایی که بهم میشه تو شرکت، فشاری که روم هست تا دفاع کنم، خستگی های آزمایشگاه و رفت وآمد توشلوغی وگرما وماسک، دوری از خانواده و درد دلهایی که ته دلم انباشت میشن و تنهایی و تنهایی و تنهایی ...پ.ن.@ نمیدونم اینا باعث میشن دچار بحران بشم یا واقعا بحرانی وجود داره؟!..@مثل یه کابوسه برام، کاش ازش بیدار میشدم.... بخوانید, ...ادامه مطلب